تعداد بازديد :  
تاريخ : شنبه 27 مهر 1390

حكایت ابلیس و فرعون

فرعون

 

می گویند ابلیس، زمانی نزد فرعون آمد در حالیكه فرعون خوشه ای انگور در دست داشت و می خورد.

ابلیس به او گفت: هیچكس می تواندكه این خوشهء انگور را به مروارید خوش آب و رنگ مبدل سازد؟ فرعون گفت: نه. ابلیس با جادوگری و سحر، آن خوشهء انگور را به دانه های مروارید خوشاب تبدیل كرد.

 فرعون تعجب كرد و گفت: آفرین بر تو كه استاد و ماهری. ابلیس سیلی ای بر گردن او زد و گفت: مرا با این استادی به بندگی قبول نكردند، تو با این حماقت چگونه دعوی خدایی می كنی؟  


برچسب‌ها: حكایت ابلیس و فرعون , لطايف , حكايت زيبا , لطيفه , متن زيبا , به باد تو , وبلاگ به ياد تو ,

ارسال توسط مدير
آخرين مطالب
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 26 صفحه بعد